کد مطلب:140285 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

وقایع روز اول ورود حضرت امام حسین، (دوم محرم) به سرزمین پربلاء کربلاء
طبق تحقیقی كه نموده ایم وقایع روز ورود حضرت امام حسین علیه السلام به سرزمین غم بار كربلاء چهار واقعه است به این شرح:

1- مرحوم شیخ طریحی در كتاب مجمع فرموده:

مروی است امام علیه السلام نواحی اطراف مكانی كه بعدا قبر آن حضرت شد را از اهل نینوی و غاضریه به شصت هزار درهم خریده و سپس آن را به خودشان تصدق فرمود مشروط به اینكه زوار قبر مطهرش را ارشاد و راهنمائی كرده و آنها را سه روز ضیافت و پذیرائی نمایند.

و از عبارت مرحوم شیخ بهائی در كشكول ظاهر می شود كه این واقعه در روز دوم محرم یعنی روز ورود امام علیه السلام به سرزمین كربلاء واقع شده است، ایشان در كشكول فرموده:

چون حضرت سید الشهداء علیه السلام به كربلاء نزول اجلال فرمود ساكنین آنجا را احضار كرد و اطراف و نواحی قبر خود را از اهل نینوا و غاضریه به مبلغ شصت هزار درهم خرید و به آنها بخشید بشرط اینكه مردم را به قبر آن حضرت دلالت كنند و زائرین قبر مطهر را تا سه روز ضیافت و میهمانی نمایند

مؤلف گوید:

در خبری وارد شده است كه امام صادق علیه السلام فرمودند:

مساحت حرم آن حضرت كه خریده شد چهار میل در چهار میل بود كه بر اولاد و محبین حضرت حلال و بر دیگران حرام می باشد.

معلوم باشد كه مسافت هر میل به مقدار منتهی الیه شعاع چشم در روی زمین بوده كه آنرا به مقدار چهار هزار ذراع تعیین نموده اند.

2- در كتاب مهیج الاحزان آمده است: وقتی اردوی كیوان شكوه به كربلاء وارد


شد و در آن سرزمین پربلاء رحل اقامت انداختند علیا مخدره ام كلثوم خدمت برادر رسید و عرض كرد: برادر این وادی بسیار هولناك و وحشت زا می باشد چه آنكه از هنگامی كه پای من به این وادی رسیده هول و وحشت عظیمی در من پیدا شده.

امام علیه السلام فرمودند: خواهرم در زمان پدرم هنگامی كه باتفاق آن حضرت و برادرم به صفین می رفتیم عبورمان به این سرزمین افتاد پیاده شده و استراحت نمودیم پدرم سر مباركش را در دامن برادرم گذارد و ساعتی خوابید و من بالای سر آن حضرت نشستم، پس از آنكه از خواب برخاست شدید و سخت می گریست، برادرم سبب گریه را جویا شد؟

پدرم فرمود: در خواب دیدم گویا این وادی دریائی است از خون و فرزندم حسین در آن غوطه می خورد و در حال غرق شدن پیوسته استغاثه می كند و كسی پناهش نمی دهد، سپس روی مبارك به من نمود و فرمود:

ای اباعبدالله هنگام این واقعه هولناك چه گونه خواهی بود و چه خواهی كرد؟

عرض كردم: چاره ای برایم نیست غیر از صبر كردن

3- مرحوم سید در لهوف فرموده: وقتی اردوی كیوان شكوه حضرت به سرزمین پربلاء كربلاء رسیده و در آن فرود آمدند حضرت امام حسین علیه السلام در گوشه ای نشسته و اصحاب و غلامان مشغول بر پا كردن خیام شدند حضرت در حالیكه شمشیر خود را اصلاح می فرمودند با دلی سوخته با پروردگار مناجات می كردند و از روزگار شكایت نموده و در بی اعتباری آن این اشعار را می خواندند.



یا دهر اف لك من خلیل

كم لك بالاشراق و الاصیل



من طالب و صاحب قتیل

و الدهر لایقنع بالبدیل



و انما الامر الی الجلیل

و كل حی سالك سبیلی




یعنی: ای روزگار اف بر تو باد كه بد دوستی هستی، چه بسیار در بامداد و شام طالب حق و یار خود را كشته ای، روزگار بدل و عوض قبول نمی كند، فقط كار واگذارده شده به خداوند بزرگ است و هر زنده ای بر این راه كه من روم رفتنی است

شاعری این اشعار را به نظم فارسی در آورده و گفته است:



ای چرخ اف در دوستی بادت كه خواهی

بینی بهر صبحی و در هر شامگاهی



آغشته در خون از هواخواهی و یاری

وین چرخ نبود قانع از گل بر گیاهی



هر زنده ای باید به پیماید ره من

گیتی ندارد غیر این رسمی و راهی



حالی كه نزدیك است وقت كوچ كردن

جز بارگاه عزتش نبود پناهی



راوی می گوید: حضرت علیا مخدره زینب كبری سلام الله علیها وقتی این اشعار را شنید خدمت برادر عرض كرد: برادرم كسی این سخن را می گوید كه به كشته شدن خویش یقین كرده باشد.

حضرت فرمودند: آری خواهرم.

حضرت زینب سلام الله علیها عرضه داشت: آه چه مصیبتی!! حسین علیه السلام خبر مرگ خود را به من می دهد.

راوی گفت: تمام زنان گریان شدند و سیلی به صورتهای خود زده و گریبانها را چاك كردند.

علیا مخدره حضرت ام كلثوم سلام الله علیها پیوسته فریاد می زد و می فرمود: ای وای، یا محمد، ای وای یا علی، ای وای، ای مادر، ای وای برادر، ای وای


حسین، ای وای از بیچارگی كه پس از تو در پیش داریم، ای اباعبدالله.

راوی می گوید: امام علیه السلام خواهر را تسلی داد و فرمود: خواهرم تو به وعده های الهی دلگرم باش كه ساكنین آسمانها همه فانی می شوند و اهل زمین همه می میرند و همه مخلوقات از بین می روند، سپس فرمود: خواهرم ام كلثوم و شما زینب و شما ای فاطمه و شما ای رباب توجه كنید! بعد از كشته شدن من گریبان چاك نكنید و صورت مخراشید و سخنان بیهوده مگوئید.

و به روایت دیگر، علیا مخدره حضرت زینب كه در گوشه ای با زنان و دختران حرم نشسته بود همینكه مضمون ابیات را شنید سر برهنه و دامن كشان بیرون شد و همی آمد تا خدمت برادر رسید و عرض كرد: آه چه مصیبتی!! ای كاش مرگ به زندگی من خاتمه می داد، امروز حس می كنم كه مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن مجتبی را از دست داده ام، ای یادگار گذشتگان و ای پناه بازماندگان

امام حسین علیه السلام نگاهی به خواهر كرد و فرمود: خواهرم شیطان صبر تو را از دستت نگیرد.

عرضه داشت: پدر و مادرم به فدایت، راستی بهمین زودی كشته می شوی؟! ای من به فدایت، گریه راه گلوی امام علیه السلام را گرفت و چشمهای مباركش از اشگ پر شد و سپس فرمود:

اگر مرغ قطا را به حال خود می گذاشتند در آشیانه خود می خوابید.

حضرت زینب سلام الله علیها عرض كرد: واویلا، تو به ظلم و جور كشته می شوی؟

این زخم بر دل عمیق تر و تحملش مشكل تر است، سپس گریبان چاك زد و بیهوش افتاد امام علیه السلام آب بر سر و صورت خواهر پاشید تا بهوش آمد، سپس در تسلی دادن او سعی بلیغ فرمود و مصائب پدر و مادر و جدش را یادآور شد.

4 - مرحوم مجلسی در جلاء العیون می فرماید:


چون حضرت خامس آل عبا به زمین كربلاء وارد شد اصحاب خود را طلبید و در پیش خویش نشاند و سپس خطبه ای در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد فرمود.

ناگفته نماند، مرحوم سید این واقعه را قبل از ورود به زمین كربلاء نقل می نماید.

بهر صورت حضرت بعد از خواندن خطبه فرمودند:

ای یاران قد نزل من الامر ما ترون و ان الدنیا قد تغیرت و تنكرت...

مضمون فرمایش حضرت این است كه: ای اصحاب من كار ما به اینجا رسیده كه می بینید، دنیا از ما رویگردانیده و جرعه زندگانی ما به آخر رسیده و مردم دست از حق برداشته و بر باطل جمع شده اند هر كه به خدا و رسول و روز جزا ایمان دارد باید از دنیا رو بتابد و مشتاق لقای پروردگار خود گردد زیرا كه شهادت در راه حق مورث سعادت ابدی است و زندگی با ستمكاران برای مؤمنان جز محنت و مشقت ثمره دیگری ندارد

شعر



بال، بازان را سوی سلطان برد

بال، زاغان را به گورستان برد



قبله ظاهر پرستان روی زن

قبله باطن پرستان ذو المنن



خلاصه كلام، امام علیه السلام فصلی مشبع از بی اعتباری دنیای دون و مردم رذل زمانه فرمود و اظهار دلتنگی نمود.

یكی از جان نثاران و عاشقان آن حضرت كه نام نامی وی زهیر بن قین بجلی بود از جا برخاست و با قلبی آكنده از محبت به آن سرور عرضه داشت:

یابن رسول الله، سمعنا مقالتك و لو كانت الدنیا لنا باقیة و كنا فیه مخلدین لآثرن النهوض معك علی الاقامة فیها.

ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمایشات شما را به گوش دل شنیدیم اگر چه ما دنیا را فانی و ناچیز و زندگی در آن را هیچ می دانیم ولی بر فرض محال اگر دنیا همیشه


برای ما باقی و پایدار باشد هر آینه ما دست از نوكری و چاكری تو بر نمی داریم و این منصب را به سلطنت دو جهان نمی دهیم، كشته شدن در راه تو را به بقای ابدی اختیار می كنیم.

شعر



آسان نبود صحبت ما و شما بهم

مشكل بود محبت شاه و گدا بهم



بیگانه را به آتش حسرت بسوختیم

تا عشق كرد ما و تو را آشنا بهم



كلام زهیر كه به اینجا رسید فوثب هلال بن نافع البجلی یكی دیگر از دلباختگان و عاشقان حضرت ابی عبدالله علیه السلام كه دست پرورده بلكه كمر بسته شاه مردان آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بود و نام والا مقامش هلال بن نافع بجلی بود سپندآسا از جا برخاست عرض كرد:

شعر



ای فراقت مرگ، وصلت زندگی

خاك پایت مایه پایندگی



عاشقان با صد هزاران ابتلاء

می نخواهند از خدا غیر از بلاء



عاشقان را جان بود قربان دوست

باكشان از آتش هجران اوست



یابن رسول الله جد و پدر و برادرت همیشه در دنیا گرفتار محنت و ابتلاء بودند، از دست امت چه رنجها دیدند فدایت شوم، این گروه مكار و حیله گر آنچه از نكث عهد و شكستن پیمان و بیعت كردند آنچه همی كردند بخود ضرر رسانیدند و الله ما كرهنا لقاء ربنا علی نیاتنا و بصائرنا نوالی من والاك و نعادی من عاداك بخدا قسم كه ما از دیدار پروردگار كراهت نداریم ما با نیت درست و عزم صحیح با تو بیعت كردیم با دوستان تو دوستیم و با دشمنان تو دشمن می باشیم.


فرد



تا دامن كفن نكشم زیر پای خاك

باور مكن كه دست ز دامن بدارمت



سپس زاهد عابد و عاشق بلاكش بریر بن خضیر همدانی از جا برخاست، عرض كرد:

قربانت شوم

شعر



صد سال اگر به تیر بلا جان سپر كنم

حاشا كه یك زمان ز تو قطع نظر كنم



گر بی تو سر ز خاك برارم به روز حشر

تا خاك هست در صف محشر بسر كنم



تا تن به خاك و خون ندهم در وفای تو

باور مكن كه از سر كویت سفر كنم



آگاهی از سنان سنان لعین ولی

آن فرصتم مباد كه از وی حذر كنم



فو الله یابن رسول الله لقد من الله علینا ان نقاتل بین یدیك و تقطع فیك اعضائنا ثم یكون جدك شفیعنا یوم المعاد.

به ذات آن خدائی كه بجان ما منت نهاده كه در راه چون تو جانانی جانها فدا كنیم و لباس تن را در مصیبت تو پاره پاره كنیم تا در محشر شافع ما جد تو پیغمبر باشد.

باری آن دلباختگان سید الشهداء علیه السلام محض دلجوئی دل غم پرور آن سرور سخنانی ایراد كرده و مقالاتی را ابراز داشتند و حضرت نیز در حق آنها دعاء خیر فرمود.

مرحوم ابن شهرآشوب می نویسد:


ثم نظر الیهم فبكی ساعة سپس حضرت ساعتی بر قد و قامت اصحاب و جوانان نگریست و مانند باران اشگ ریخت و بفرموده صاحب بیت الاحزان كسی ندانست كه در قلب مرحمت منزلش چه خطور كرد كه تا یكساعت حضرت می گریست و ساكت نمی شد، سپس روی مبارك بجانب آسمان كرد و مشغول مناجات با حضرت قاضی الحاجات شد و كلماتی چند بیان فرمود كه قلبهای دوستان را كباب و دیده های ایشان را پر آب نمود از آن جمله فرمود:

اللهم انا عترة نبیك محمد صلی الله علیه و آله و قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و قعدت بنو امیة علینا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علی القوم الظالمین، بارالها ما عترت پیغمبر برگزیده توایم كه ما را از وطن مألوفمان بیرون كردند و آواره نمودند و بترس و واهمه انداختند و از حرم جدمان دور و از جوارش مهجور نمودند، بنی امیه بجای ما قرار گرفته و ظلم ها و ستم ها بر ما نمودند، بار خدایا حق ما را از ایشان بستان و ما را بر گروه ظالمین نصرت بده

5- مرحوم مجلسی در كتاب بحار از امام باقر علیه السلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند:

چون جدم وارد زمین كربلاء شد نامه ای به برادرش محمد حنفیه و سایر بنی هاشم كه در مدینه بودند نگاشت و در آن خبر ورود و گرفتاری خود را سربسته باین مضمون مرقوم فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

من الحسین بن علی الی محمد بن علی و من قبله من بنی هاشم، اما بعد:

فكان الدنیا لم تكن و الآخرة لم تزل و السلام

در جلاء العیون فارسی ترجمه نامه امام علیه السلام را اینطور ترقیم نموده:

این نامه ای است از حسین بن علی به سوی محمد بن علی و هر كه نزد او است از فرزندان هاشم: اما بعد:


بدانید دنیا را چنان قرار دادیم كه هرگز نبود و آخرت را دایم و باقی می دانیم، آخرت را بر دنیا اختیار كرده و از دنیا چشم پوشیدیم والسلام.

بیت



شما با خانمان خود بمانید

كه ما بی خانمان بودیم و رفتیم



6- مرحوم علامه مجلسی از مناقب نقل نموده كه حر بن یزید ریاحی پس از آنكه اردوی امام علیه السلام را در كربلاء مجبور به فرود آمدن نمود كاغذی به ابن زیاد نوشت و آن ملعون را از ورود امام علیه السلام و اصحاب باوفایش به كربلاء مطلع ساخت، چون نامه حر به ابن زیاد رسید و از مضمونش آگاه شد نامه ای خدمت سلطان دنیا و آخرت باین مضمون نوشت:

یا حسین قد بلغنی وصولك بكربلاء ای حسین خبر آمدن تو به زمین كربلاء به گوش من رسید و قد كتب الی امیرالمؤمنین یزید ان لا اوسد الی الوثیر و لا اشبع من الخمیرا و الحقك الی اللطیف الخبیر او ترجع الی حكمی و حكم یزید بن معاویة

یعنی: ای حسین خبر نازل شدن تو و ورودت به كربلاء به من رسید و به تحقیق كه امیرالمؤمنین یزید نامه به من نوشته است به این مضمون كه سر خود را بر بالش نرم نگذارم و از نان گندم سیر نخورم تا اینكه تو را به قتل رسانده و به خداوند لطیف خبیر ملحق سازم یا اینكه برگردی و تابع حكم من و حكم یزید بن معاویه شوی.

نامه را به سواری تندرو و باد رفتار داد تا آنرا به حضرت سید الكونین امام برساند چون قاصد نامه را گرفت خود را به سرعت به كربلاء رسانید سراغ سراپرده امام را گرفت و خود را به آنجا رساند از حاجب اذن دخول خواست، حاجب مراتب را محضر مبارك امام علیه السلام عرض كرد و خاطر نشان كرد كه از جانب عبیدالله عنید و مخذول قاصدی حامل پیغام و نامه می باشد آیا مأذون است محضر مباركتان مشرف شود یا نه؟


حضرت قاصد را به درون خیمه طلبیدند، قاصد داخل شد و نامه را تقدیم آن جناب كرد، امام علیه السلام نامه را باز كرده و مطالعه فرمودند و چون آن كلمات ركیك و سخیف را ملاحظه فرمودند مضامین آن نامه بر رأی جهان آرای امام علیه السلام ناپسند و ناخوش آمد

شعر



ز غیرت دل نازكش بردمید

سمن جعفری گشت و گل شنبلید



بینداخت آن بی بهاء نامه را

كه تنگ آمد از وی همه خامه را



حضرت آن نامه بی ارزش و بی بهاء را به زمین انداختند و فرمودند:

لا افلح الله قوما اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق

خداوند رستگار نكند گروهی را كه رضایت و خوشنودی مخلوق را با غضب و سخط خالق معامله كردند.

قاصد پس از اندكی درنگ مطالبه جواب نمود.

حضرت فرمودند: ما عندی جواب حقت علیه كلمة العذاب

یعنی برای چنین نامه ركیك و سخیفی جوابی نخواهد بود و برای نویسنده آن عذاب پروردگار سزاوار و شایسته می باشد.

قاصد از محضر مبارك امام علیه السلام برگشت و خود را به نزد ابن زیاد رساند و او را از جریان امر مطلع ساخت، جواب امام علیه السلام به طبع آن حرامزاده گران آمد سخت برآشفت و غضب بر او مستولی گشت فی الفور رو به عمر سعد مخذول نمود و گفت: می بینی پسر فاطمه با نامه من چه بی اعتنائی و بی حرمتی نمود، مأموری كه لشگر برداری و به حرب او بروی، سپس شروع كرد به جمع آوری لشگر و فوج فوج آن گروه شقاوت پیشه را تدارك می داد و به جنگ آن امام مظلوم می فرستاد و شرح آمدن لشگر و عدد آنها و كیفیت آرایش سپاه كفر بنیاد ابن زیاد انشاء الله بعدا خواهد آمد.